786
مصاحبه با آقای نبی اله تقیزاده خطیر: مدیرعامل خطیر ماشین
آفرین بر کار آفرین
کمترین فایدهی معرفی یک «کارآفرین نمونه» آن است که بسیار از جویندگان کار در مییابند که میتوانند «خوداشتغال» و «دیگر اشتغال» باشند به شرط آن که با عزمی آهنین دنبال کار باشند؛ نه آن که کار به دنبال آنان باشد.
یک کار آفرین موفق میگوید: «افرادی از من خلّاقتر و خوش فکر تر بودند ولی به دلیل این که حوصله نداشتند، وقتی به بنبست برخوردند همه کارها را رها کردند. امّا من با پشتکار ادامه دادم تا بالاخره موفق شدم. »
آقای تقیزاده خطیرزاد هم که قرار است در این شماره پای صحبتش بنشینیم میگوید:
میخواهم برای جوانترها الگو باشم و ثابت کنم که با کار، تلاش و خستگیپذیری میتوانیم به هر جایی که میخواهیم، برسیم»
آقای خطیر صاحب شرکت موفق و صاحبنام «خطیر ماشین» است که برای رسیدن به «قلّههای رفیع موفقیت»، راههای سخت و ناهمواری را پشت سر گذاشته و هیچگاه در برابر مشکلات و نارساییها مأیوس و ناامید نشده است.
شرکتش، «پلوس خلاص کن» خودروهای دو دیفرانسیل میسازد و علاوه بر تأمین قطعات مورد درخواست سازمان صنایع دفاع (صنایع خودرو سازان فتح)، با شرکت پارس خودرو و بعضی از کشورهای حاشیه خلیج فارس (دبی و… ) هم ارتباط و مراوده دارد.
میخواهیم بدانیم که تقیزاده خطیر چه مشکلاتی را پشتسر گذاشته و چطور خودش را کشف کردهاست؟ او میگوید:
درس خواندن و سواد آموزی را بسیار دیرتر از هم سن و سالانم شروع کردم. بعد از بازگشت از سربازی (۱۳۵۴) تا پنجم دبستان را به صورت متفرقه خواندم. دوره راهنمایی و هنرستان را در کنار سایر مشغلههایم با زحمت فراوان پشتسر گذاشتم. الآن هم دانشجو هستم.
آقای خطیر، تاریخچهی کاریابیاش را اینگونه توضیح میدهد:
در شهریور سال ۵۵ (موقعی که ۲۳ ساله و دانشآموز دوم راهنمایی متفرقه بودم) روزی از مقابل شرکتی به نام آلمیدور ALMIDOR در دریاکنار عبور میکردم، کنجکاور شدم و پس از پرس و جو فهمیدم که این شرکت با حدود ۷۰نفر کارگر و استادکار، با مدیریت آقای مهندس مقدسی اداره میِشود. از مدیر آنجا تقاضا کردم، گفت: «حقوق اینجا کم است. روزی ۲۰ تومان (ماهی ۶۰۰ تومان)» گفتم: «برای من حقوق مهم نیست. میخواهم کار یاد بگیرم و طراحی کنم» مهندس موافقت کرد و من مشغول شدم امّا احساس کردم کاری که به من محول شده (لاستیک کشیدن لای درز پنجرهها) در شأن من نیست.
نزد سرپرست کارگاه رفتم و گفتم: «نمیتوانم این کار را انجام بدهم. » او هم با خونسردی گفت: «نمیخواهی کار کنی، از اینجا برو!» رفتم پیش آقای مهندس مقدسی (مدیر شرکت). او آدم فهمیده و زیرکی بود. بعد از شنیدن حرفهایم گفت: «تو باید کار را از پایین یاد بگیری. گفتم: «ولی من میخواهم از بالا یاد بگیرم. » او اصل مطلب را گرفت. گفت: بُرش بَلَدی؟ گفتم: «بله!» بعد دستور داد از همان روز اوّل برش کنم. ماهها مشعول اینکار بودم. و راندمان کارم بالا بود. مدّتی بعد بر اثر حسادتِ سرپرستِ کارگاه، با تعدادی از کارگرها دعوایمان شد. آقای مهندس مقدسی پس از احضار ما، موضوع رابه دقت بررسی کرد. حق را به من داد و چون از کارم راضی بود، مخفیانه ۱۰۰ تومان بیشتر از دیگران به من حقوق میداد. به مرور زمان توانستم اعتماد بیشتر ایشان را جلب کنم و بالاخره به عنوان سرپرست کارگاه انتخاب شوم.
.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,
من مثل سرپرست قبلی نبودم که به کارگران تنبل که اضافهکاری نمیکردند، دستمزد بدهم. با آنان طی کردم به اندازهی هر پنجرهای که میسازند، اضافهکاری میگیرند. یعنی معیار اضافهکاری من، پنجره بود. این روش، تحرک زیادی در میان کارگرها ایجاد کرد و بازدهی شرکت را به شکل قابل توجهی بالا بُرد.
یاد آن روزها بخیر! خدا میداند چقدر انرژی و انگیزه داشتم. برای این که بتوانم سر ساعت ۵/۷ صبح خودم را از انارستان بابل به دریاکنار برسانم، ساعت ۵/۳ صبح از خواب بیدار میشدم ۴ صبح از منزل حرکت میکردم. اوّل به هلیدشت میآمدم. بعد خودم را به بابل، سپس بابلسر و بالاخره به دریاکنار میرساندم. هر روزه تقریباً ۳ ساعت و نیم توی راه بودم. همان سال در مدرسه آیت اله نوری (شبانه) درس میخواندم. مدیرمان هم مرحوم شعبانپور بود.
جمعاً ۱۰ ماه در شرکت آلمیدور دریاکنار بودم. کمکم احساس کردم باید شغلم را ارتقاء بدهم. آشناییام با یکی از بازاریان بابلی و ابراز تمایل او به شراکت با من، باعث شد تا از آن شرکت خداحافظی کنم. هیچ وقت یادم نمیرود . آقای مهندس مقدسی (که من همیشه به نیکی از ایشان یاد میکنم) آنروز سخنرانی جانانهای کرد. او در جمع کارگران شرکت گفت: «من امروز دارم یکی از بهترین افرادم را از دست میدهم. خطیر از همه دیرتر آمد. امّا با دستی پُر و با تجربه ای بیشتر از اینجا میرود. »
شریک شدن با آقای غلامحسین زاده و آقای لنکوری جداگانه و به صورت شراکتی کار میکردم که البته داستان مفصلی دارد و جداگانه باید تعریف کنم.
در یک نقطه مهمّی از زندگیام به این نتیجه رسیدم که کار جمعی برکات زیادی دارد. خیرش به افراد بیشتری میرسد. آدمهای زیادی نان میخورند و به قول امروزیها «اشتغالزایی» میشود. این بود که در کارم تحوّلی ایجاد کردم. با دوستان نشستیم و پس از همفکری، کلّ آلومینیوم کاران استان را دعوت کردیم و « تعاونی آلومینیم کاران استان» را تشکیل دادیم.
به این ترتیب با جمعآوری سرمایههای اعضای تعاونی، از تهران جنس وارد میکردیم و به نسبت بین آنها و مشتریها توزیع میکردیم. ما آن موقع حتی جای مناسبی نداشتیم. مجبور بودیم جنسها را در همین فلکه کارگر (شاهی سابق) تخلیه کنیم. بعداً آمدیم تعاونی آلومینیمکاران شهرستان را تشکیل دادیم. مدّتی هم فروشنده یراقآلات آلومینیم بودیم.
آقای خطیر، ماجرای ساخت دستگاه ارّهتیز کن چیست؟
آن موقعها، دستگاه ارّهتیز کن فقط در اختیار یک نفر (آقای غلامحسینزاده) بود. سال ۵۷ (قبل از پیروزی انقلاب) رفتم تهران و از صاحب آن قیمتش را پرسیدم. گفت: «۲۵ هزار تومان»، هر چه تلاش کردم ۲ هزار تومان تخفیف بدهد؛ نشد. انقلاب که پیروز شد و آبها از آسیاب افتاد، دوباره رفتم تهران و همان دستگاه را قیمت کردم. دیدم میگوید «۲۰۰ هزار تومان». تازه، دستگاهش چند ایراد جدّی هم داشت. آن روز به بهانهی ایرادگیری، دستگاه را به دقت بررسی کردم و نقشهاش را توی ذهنم کشیدم. آمدم بابل و به همکارانم گفتم: «باید این دستگاه را خودمان بسازیم، حتی بهتر از اصل آن!» فوراً دست به کار شدم و دستگاه ارّهتیز کن جدیدی ساختم. حدود ۵۰-۴۰ هزار تومان خرج برداشت. یعنی تقریباً ۱۵۰هزار تومان (به پول آن زمان) صرفه جویی شد.
.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,
وقتی تسمه خریدم و دستگاه را روشن کردم، آقای لنگوری شوکه شدهبود، باورش نمیشد که من بتوانم آن را بسازم. آقای مهندس میرلطیفی (قائممقام وزیر صنایع) هم در جریان کارم قرار گرفت و برای تولید انبوه به مدّت ۴ سال با من قرارداد بست. بازارمان داغ شد و سود زیادی بردیم.
در مورد درست کردن قطعه «پلوس خلاصه کن» توضیح بدهید؟
این هم ماجرای مفصلی دارد، حوصلهی تان سر نمیرود؟
نه! اتفاقاً اینگونه ابتکارات و خلاقیت ها برای خوانندگان جالب و شنیدنی است.
اصل ماجرا بر میگردد به سال ۶۴٫ برادرم راننده لنکروز لشکر ۷۷ خراسان بود. بایک تویوتا تصادف کرد. برایم زنگ زد و از من خواست تا یک «پلوس خلاص کن» برایش تهیه کنم. تمام جاها را گشتم، امّا پیدا نکردم. ناگهان جرقهای به مغزم زده شد. با خودم گفتم: «هر طور شده باید آن را بسازم. » دست به کار شدم. یک قالب ریختهگری (دایکاست) دستی درست کردم و با تلاش و پیگیری زیاد، یک قطعه «پلوس خلاص کن» ساختم.
همزمان (در سال ۶۶) نیسان پاترول وارد کشور شد و در همین گیر و دار، من این ابتکارم را به عنوان یک پروژه به «سازمان پژوهشهای علمی صنعتی ایران» ارایه کردم. آن موقع مسئول سازمان آقای دکتر سوادکوهی بود. ایشان وقتی پسوند خطیر را در فامیلی من دید خوشش آمد و خودش زنگ زد و گفت: «تو طرحی ارایه کردهای که طرح خوبی است ولی پروندهی آن فقیر است یعنی علمی نیست. حاضرم به تو کمک کنم. » بعد مرا به هیأت علمی سازمان معرفی کرد. من در آنجا از طرحم دفاع کردم. آنها طرح را پذیرفتند و مرا به وزیر وقت صنایع (آقای دکتر حسینیاننژاد) معرفی کردند. بعد از آن به شرکت پارس خودرو معرفی شدم. وقتی پروژهام را ارایه کردم. اعضای گروه مهندسی آنجا باورشان نمیشد که این قطعه را یک ایرانی ساخته باشد. قطعه پلوس خلاصکن را تست عملکرد و بررسی مکانیسم کردند. مدیرعامل وقت پارسخودرو (آقای مهندس شنکایی) آنرا تأییدکرد. آقای مهندس فریزی (رییس هیذت مدیره) هم با من برخورد بسیار خوب، پدرانه و مثبتی داشت بعد دستور داد آن را در خط تولید قرار دهند. من هم در یک کارخانهی کوچک در بابل، روزی ۱۱۰ «قطعه پلوس خلاصه کن» تولید میکردم. جالب است تهرانیها فکر میکردند شرکتی که این قطعه را تولید میکند خیلی بزرگ است!
مدّتی گذشت. پارس خودرو از تمام پیمانکاران وتولید کنندهی پلوس خلاصه کن (خارجی و ایرانی) دعوت کرد تا قطعات نمونه کارخانهشان را جهت بررسی به آنها عرضه کنند. شرکت نیسان موتور ژاپن، شرکت AVM برزیل و یک شرکت تایوانی در این رقابت حضور داشتند. مدیرعامل شرکت هندی «ماهیندورا» تولید کنندهی جیب به نمایندگی از کشور ژاپن هم شرکت کرده بود. تست جادّه ای با مسافت ۱۰۰۰۰کیلومتر در فاصله ۲۷ روز بود. در همان دو روز اوّل شرکت تایوانی رد شد. ۷ روز بعد شرکت برزیلی از گردونهی رقابت بیرون رفت و ۱۶ روز بعد نیسان موتور ژاپن هم حذف شد و شرکت ما (خطیر ماشین) بعد از ۲۷ روز به فینال رسید. بعد از تست های متوگرافی چرخدندهها، بررسی مکانیزمها انجام شد و خوشبختانه ما رو سفید و برنده شدیم.
.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,.زندگینامه کارآفرینان برتر ایرانی,
وقتی خط جیب را به بنده دادند، مدیرعامل هندی «ماهین دورا» به من علاقمند شد و گفت: «من روزی ۲۵۰ دستگاه جیب تولید میکنم و بزرگترین شرکت جیب در دنیا هستم. بیا با من شریک شو و قرارداد ببند. آنقدر به تو کمک میکنم تا بتوانی چند شرکت بزرگ در بابل و شهرهای دیگر بزنی. »
قرارداد بستید؟
نه! در آستانهی قرارداد بستن بودیم که متأسفانه مشکلات شخصی و خانوادگیام، مانع این کار شد. البتّه مشکل من بعداً رفع شد امّا دیگر دیر شده بود.
شاید بعضی از خوانندگان ما بخواهند بدانند که اصلاً پلوس خلاصکن چیست؟
«پلوس خلاص کن» مجموعه کلاجی است که بر روی توپی چرخ جلو نصب شده و قرار دادن آن در وضعیت FREE (فنری) موجب آزاد شدن چرخهای نیرو از سیستم انتقال نیرو میشود. لذا حرکت خودرو و هیچ گشتاوری را از طریق چرخهای جلو به سیستم انتقال نیرو جلو، اعمال نمیکند.
در کشورهای مثل آمریکا، نصب پلوسخلاصکن به حدّی جدّی است که شرکتهای بزرگ تولید کننده تجهیزات ۴×۴ مانند Mile Marker, Superwinch, WARN کمیتهای تبدیلی عرصه میشود (موسوم به Convesion Kit).
اینکار (نصب پلوسخلاصهکن در مدار انتقال نیروی چرخهای جلو) در خوردوهایی مثل نیسان پیکاب و رونیز فواید زیادی دارد از قبیل: نرمی فرمان، کاهش لرزش و سرو صدا، افزایش شتاب و توان، کاهش مصرف سوخت، کاهش خسارات وارده به خودرو ناشی از استفاده غلط از حالت ۴WD، افزایش زیبایی خودرو،…
همراهی خانم و بچّهها با شما چطوراست؟
همسرم، در همهی مراحل با من همراه بودند و هستند. پسرانم مخصوصاً حمیدرضا (مهندس کامپیوتر) و علیرضا(مهندس مکانیک) دست و بازوی من هستند. احمدرضا و فرزاد هم مشغول تحصیل در رشتهی اقتصاد و کامپیوترند که انشاءاله وقتی درسشان تمام و تکمیل شد، به کمک ما میآیند. فاطمه هم دانشآموز دبیرستان است.
خودتان هم دانشجو هستید؟
بله! مدیریت بازرگانی (ترم سوّم دانشگاه آزاد) میخوانم. معدّلم خوب ست (بالاتر از ۱۶).
من از کارکردن و درس خواندن اصلاً سیر نمیشوم. اراده کردهام در هر دو زمینه فعّال و برای جوانترها الگو باشم.
خطیرماشین سوابق درخشانی دارد، لطفاً خلاصهای از آن را برای خوانندگان بفرمایید.
این شرکت دارای گواهینامههای متبر بینالمللی و کشوری از شرکتهای بزرگی مثل پارس خودرو، سازمان صنایع دفاع، مدیریت کیفیت مبتنی بر استاندارد Iso 9002 از BQR آمریکا و Iso 9002 از IFC انگلستان و… است.
پر انگیزه بودن و شادابی آقای تقیزاده خطیر، شوق ما را برای بازدید از تأسیسات شرکت خطیر ماشین زیاد کرد. به اتفاق آقای صادقی سردبیر مجلّه به آنجا رفتیم و از نزدیک با امکانات و تولیدات آن آشنا شدیم. آقای خطیر به تازگی دستگاه تراشی از کشور آلمان وارد کرده به نام CTX310 (2005-4-6) که در نوع خود در جهان بینظیر است.
در هر گوشه از این کارخانه، کار و کارآفرینی موج میزند. کارگران مشغول کارند. پسران جوان مدیرعامل با تسلّط کامل و و بسیار مؤدبانه از جزییات دستگاهها و تأسیسات برایمان توضیح میدهند. صحنهی جالبی است. میتوان قدرت شگفتانگیز اراده را در نگاه و دستان آقای خطیر دید. نمیتوان باور کرد اینکارآفرین موفق که در آستانهی ۵۳سالگی وبزودی از دانشگاه (در رشتهی مدیریت بازرگانی) فارغالتحصیل میشود، تا ۲۲ سالگی اصلاسواد نداشته ولی الآن با عزّت نفس وافتخار پای میز مذاکره با شرکتهای بینالمللی مینشیند و قراردادهای میلیونی امضا میکند.
درود بر اراده های آهنین، افرین بر کار آفرین
منبع توضیحات:
گروه آموزشی الهی
https://mortezaelahi.com/